جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۱ شهریور ۳, جمعه

سفر مرسی به تهران: آیا جمهوری اسلامی بر سر اسد و کمپ دیوید مصالحه می کند؟



سفر محمد مرسی رییس جمهور مصر به ایران قطعی شده است. دعوت برای این سفر که به مناسبت شانزدهمین اجلاس سران عدم تعهد صورت می پذیرد اگر در زمان حسنی مبارک بود بعید بتوان تصور کرد که مورد قبول مبارک قرار می گرفت. در ادبیات سیاسی پس از انقلاب اسلامی، حسنی نامبارک فرعون مصر و نوکر امریکا (به گفته خامنه ای) نام گرفته بود. چنین ادبیاتی که حاکی از تنش عمیق میان جمهوری اسلامی و مصر بود، نه میل و رغبتی برای دعوت کنننده می گذاشت و نه میل و رغبتی در دعوت شده که به بهانه اجلاس سران عدم تعهد، رییس جمهور مصر از تهران بازدید کند.
اما، اینک که مرسی رییس جمهور مصر ( کشوری که  ریاست عدم تعهد را برعهده دارد) سفر "دو روزه ای" را به تهران پذیرفته، آیا این سفر یک سفری عادی است؟

اگر مرسی به تهران نمی رفت:
 اگر مرسی این سفر را نمی پذیرفت و به فرض آن که نخست وزیر خود را روانه می کرد، بی تردید "آواری بس بزرگ" بر سر جمهوری اسلامی فرو می ریخت زیرا:
1-    رییس کنونی عدم تعهد از حضور برای تسلیم ریاست سازمان به رییس جدید ( ایران) امتناع کرده بود. در چنین فرضی تنش در جنبش عدم تعهد بالا می گرفت.
2-    یک رهبر اسلامگرا از گام نهادن در جمهوری "اسلامی" خودداری کرده بود.
3-    رییس جمهوری برآمده از انقلاب اخیر مصر که جمهوری اسلامی متوهمانه آن را نه «بهار عربی» که «بیداری اسلامی» ملهم از انقلاب اسلامی 57 می داند، از حضور در جمهوری اسلامی که خود را مادر انقلاب های منطقه می داند خودداری کرده بود.

موانع سفر:
گو اینکه محمد مرسی برای حسن انجام وظایف خود، پذیرفته با حضور در تهران ریاست عدم تعهد را واگذار کند اما موانع عدیده ای در پیش پای او انجام این سفر را به غایت دشوار می سازد. این موانع عبارتند از:
1-    فقدان روابط دیپلماتیک: سفر مرسی به ایران در حالی انجام می شود که تهران و قاهره فاقد روابط دیپلماتیک هستند. در فقدان روابط دیپلماتیک (به زبان عامیانه قهر)، بنا به ضرورت گاه دو کشور روزنه ای برای رد و بدل کردن پیام ها ایجاد می کنند که اصطلاحاً «دفتر حفاظت منافع» نام دارد. گشایش چنین روزنه ای نشان از تنش میان دو کشور در عین ضرورت گفتگو دارد.
صرف نظر از مصر در حال حاضر جمهوری اسلامی چنین سطحی از تنش را ( که منجربه کاهش روابط دیپلماتیک از سفارت به دفتر حفاظت منافع شده) فقط با دو کشور امریکا ( از سه دهه پیش) و انگلیس (از چند ماه پیش) دارد. بدین ترتیب مصر، امریکا و انگلیس تنها سه کشوری هستند که مناسبات و روابط دیپلماتیک جمهوری اسلامی با آنان در سطح دفتر حفاظت منافع است.
نکته بسیار مهم این است که اگر مرسی از فرصت پیش آمده ( اجلاس عدم تعهد  در تهران) به دنبال ترمیم روابط سیاسی با تهران بود، عرف دیپلماتیک چنین اقتضا می کرد که دو کشور پیش از سفر به تجدید روابط، افتتاح سفارت خانه و تبادل سفیر مباردت می کردند که چنین نشده است.
2-    اسلام سیاسی از نوع سلفی نه از نوع شیعی: با توجه به خاستگاه فکری محمد مرسی (اخوان المسلیمن) می دانیم که این جریان فکری نوعی اسلام سیاسی اما از نوع سلفی آن را نمایندگی می کند. چنین جریان فکری- سیاسی از زمین تا آسمان با جریان اسلام سیاسی شیعی که آیت الله خمینی بنا به اصل «ولایت مطلقه فقیه» جمهوری اسلامی را بر آن بنا نهاد، تفاوت دارد.
تردیدی نباید داشت که محمد مرسی به عنوان کسی که آبشخور فکری او از چنان جریان فکری گسترده ای نشأت گرفته، هرگز حاضر نیست به دلیل سفر کاری (تسلیم ریاست عدم تعهد به ایران) این تلقی ایجاد شود که قرابتی میان اندیشه های سیاسی او و میراث اندیشه سیاسی آیت الله خمینی وجود دارد همچنانکه عربستان سعودی نیز به رغم روابط دیپلماتیک با تهران همواره بر مرزبندی خود از تفسیر اسلام وهابی با اسلام شیعی تاکید دارد.
3-    بهار عربی از تونس و نه بیداری اسلامی از ایران: بهار عربی که از تونس وزیدن گرفت، در اولین منزل خود تنها در 18 روز طومار حکومت 33 ساله مبارک را درنوردید. مضحک ترین فکاهی در مصر این است که کسی انقلاب آنان را الهام گرفته از انقلاب اسلامی 57 که مدعای علی خامنه ای است، بدانند. ( مراجعه شود به مقاله ای از نویسنده با عنوان "پاسخ دندان شکن هیات مصری در تهران به احمدی نژاد" )
بدیهی است مرسی قویاً اجتناب خواهد داشت که چنین سخن ناروایی به انقلاب مصر انتساب داده شود. همچنان که پیش ازاین نیز اخوان المسلمین مصر اعلام کرده بود "انقلاب مصر را نه اسلامی بلکه متعلق به همه گروه ها از جمله مسلمانان و مسیحیان و همه گروه ها" می داند.
4-    مخالفت اصولی با رژیم بشار اسد متحد جمهوری اسلامی: محمد مرسی در شرایطی  به تهران گام خواهد گذاشت که ریاست جمهوری او مرهون دو جریان مهم است: اخوان المسلمین (جریان فکری)، انقلاب مصر ملهم از بهار عربی(جریان سیاسی)
از قضا هر دو این جریان ها در سوریه به دست حافظ اسد و بشار اسد به فجیع ترین شکل ممکن سرکوب شده اند. حافظ اسد اخوانی های شهر حماه را در سال 1982 و بشار اسد نیزبه مدت 18 ماه  انقلاب سوریه را که پیش تر در تونس و مصر و لیبی و یمن به ثمر نشسته، سرکوب کرده است.
بدیهی است مرسی با چنان خاستگاهی برآمده از اندیشه اخوان و بهار عربی سرسازگاری با جنایات اسد نداشته باشد. چه دلیلی روشن تر از اینکه مصر به عنوان رییس اتحادیه عرب و عضو موثر سازمان کنفرانس اسلامی، موجبات تعلیق عضویت سوریه در این دو سازمان را فراهم آورده و به قطعنامه محکومیت سوریه در مجمع عمومی نیز رای مثبت داده است؟
سفر رییس جمهور مصر به تهران در حالی است که وی از حمایت جانانه جمهوری اسلامی از جنایات اسد آگاه است. بدیهی است پیام مرسی برای رهبران جمهوری اسلامی جز محکومیت اسد توسط اتحادیه عرب، سازمان کنفرانس اسلامی و مجمع عمومی نخواهد بود.

مزایای سفر به تهران:
سفر رییس جمهور مصر به تهران اگرچه با موانع مهمی مواجه است، از یک مزیت بالقوه مهم نیز برخوردار است. مرسی به عنوان یک رهبر اسلامگرا هرگز نخواهد توانست شریک مطمئنی همچون حسنی مبارک برای اسرائیل باشد. آینده نشان خواهد داد که کسی با کاراکترها سیاسی- فکری محمد مرسی آیا هرگز حاضر است به تل آویو سفر کند یا رهبران تل آویو را به حضور بپذیرد؟
این در حالی است که او خود را به کلیه پیمان های مصراز جمله پیمان صلح کمپ دیوید متعهد دانسته است. پر واضح است که اسرائیل و همپیمانان او در حال ارزیابی رهبر جدید مصر هستند؛ رهبری که از پایگاه اجتماعی قالب توجهی در میان مصریان اولا و از حمایت کشورهای عربی ثروتمندی مثل عربستان و قطر ثانیاً برخوردار است.
سفر محمد مرسی به تهران در حالی که او وارث سه دهه تنش میان تهران- قاهره است و کشورش با تهران بنا به خواست آیت الله خمینی در وضعیت قطع رابطه سیاسی است اگر سیگنالی دال بر امکان تجدید رابطه با جمهوری اسلامی است، در عین حال نیز سیگنالی است به طرف اسرائیلی و متحدانش که مبادا او را وادار کنند با رژیمی که خواستار محو اسرائیل از نقشه جهان است، همسو شود.

نتیجه:
خاورمیانه اینک به معادله ای چند مجهولی تبدیل شده است. حال که حسنی نامبارک و نوکر امریکا( تعابیر از علی خامنه ای است) ساقط شده و یک رییس جمهوری اسلامگرا در قدرت است، جمهوری اسلامی تمنای تجدید رابطه با مصر را بیش از پیش در سر می پروراند. اما مگر جمهوری اسلامی از رابطه با دولت اسلامگرای ترکیه که سال ها نرد عشق با هم باختند، چه بهره ای برده که بخواهد با رهبر اسلامگرای مصر ببرد آن هم در شرایطی که
1-    سفر مرسی بدون ترمیم مناسبات سیاسی تهران – قاهره و ارتقا سطح روابط دیپلماتیک انجام می شود.
2-    مرسی شدیداً از نقش حمایتگر جمهوری اسلامی نسبت به جنایات بشار اسد، جانب انتقادهای تندی را به پشتیبانی اتحادیه عرب و سازمان کنفرانس اسلامی و مجمع عمومی دارد.
3-    مرسی به نمایندگی از جریان سنی سلفی، شدیداً نسبت به گسترش تفکر شیعه سیاسی از نوع جمهوری اسلامی موضع متصلب و غیر قابل انعطاف دارد.
4-    مرسی از مصادره بهار عربی با عنوان مجعولی به نام  "بیداری اسلامی" که رهبری آن در دست علی خامنه ای «ولی امر مسلمین جهان» باشد، مخالفت خواهد کرد.
اما به رغم این همه ناهمسویی بین او و رهبران جمهوری اسلامی، بزرگترین مزیت جمهوری اسلامی برای محمد مرسی این است که برای گریز از فشار اسرائیل و متحدانش، اندک باب مراوده ای را با دشمن اسرائیل بگشاید که این فرصت را «شانزدهمین اجلاس سران جنبش عدم تعهد در تهران» برای او فراهم ساخته است. اینکه سفر محمد مرسی فقط "دو روز" یعنی روزهای اجلاس اعلام شده، تلویحاً بر بسیاری ناگفته ها دلالت دارد.
به طور خلاصه، نزدیکی مرسی به تهران در گرو دست شستن جمهوری اسلامی از بشار اسد است همچنانکه دیگر شرط او با تهران این خواهد بود که جمهوری اسلامی چماق کمپ دیوید را بر سر او نکوبد آن چنان که سه دهه بر سر مبارک و سادات کوفت.
آیا جمهوری اسلامی در عطش نزدیکی به مصر و دلجویی از میهمانی که سه دهه منتظر قدومش بود،  حاضر به دست شستن از بشار اسد از یک سو و پایین آوردن چماق کمپ دیوید از سوی دیگر است؟
حسین علیزاده – 2012 /8/20

سپاه و فتنه اقتصادی


این که سپاه پاسداران در حد و اندازه یک بنگاه مالی- پولی کلان در نظام اقتصادی ایران نقش ایفا می کند، اینک بر کسی پوشیده نیست. برای درک این نکته کافی است به تعداد معاملات تجاری که در یکسال گذشته و بنا به اعلام رسمی دولتی اطلاع رسانی شده و مقایسه آن با دهه اول پس از انقلاب اسلامی توجه کرد تا دانسته شود سپاه پاسداران اگر در دیروز خود یک نهاد نظامی بود امروزه گاه در نقش یک کارتل اقتصادی، گاه پیمانکار، گاه کارفرما، گاه موسسه مالی- اعتباری، گاه بانک خصوصی، گاه صادرات و گاه واردات و.. در سراپرده اقتصاد کشور ورود کرده است.
ورود در صنایع ساختمان، نفت و گاز، ارتباطات و همچنین صادرات و واردات، برخی از حوزه های فعالیت سپاه است. این  در حالی است که هر یک از این ها خود صدها زیرمجموعه دارد. کنترل سپاه بر اسکله های خلیج فارس و پایانه ها و فرودگاه های داخل خاک ایران، به آن اجازه ی ورود و خروج هرگونه کالایی بدون پرداخت حق گمرک و عوارض را می دهد.
بی راهه نیست که سپاه پاسداران را امروز یک "بنیاد کلان مالی مسلح" بنامیم. این بنیاد مالی از کلیه ابزار لازم برای رانت خواری نیز از قضا برخوردار است.قرارگاه خاتم الانبیا یکی از این بارزترین مصادیق ورود سپاه در اقتصاد ملی است که با داشتن بیش از ۸۱۲ شرکت ثبت شده در داخل یا خارج ایران، و ۱۷۰۰ قرارداد دولتی، تبدیل به یک غول اقتصادی در عرصه های مختلف اقتصاد ایران شده است. اخیراً خزانه داری ایالات متحده دارایی های سردار رستم قاسمی، رییس این قرارگاه، و چهار شرکت زیر مجموعه ی آن را مسدود کرده است.
در نظام به شدت غیر شفاف جمهوری اسلامی کسی از سهم سپاه در تولید ناخالص داخلی خبر ندارد. برخی گمانه زنی ها  آن را حداقل یک سوم تولید ناخالص داخلی ایران ارزیابی می کنند این در حالی است که می دانیم سپاه در اقتصاد زیرزمینی ایران نیز فعال است و طبیعتا به دلیل زیرزمینی بودن آن، هیچ آماری نمی توان داد.

منطق مشارکت سپاه در فعالیت اقتصادی
بنا به تعریفی که از سپاه در آغاز تاسیس آن شده، این نهاد نظامی وظیفه پاسداري از انقلاب اسلامي را برعهده گرفته است تا هر خطری را از نهال انقلاب برطرف کند. مساله ورورد سپاه به حوزه فعالیت اقتصادی زمانی توجیه پذیر شد که پس از جنگ 8 ساله، اقتصاد ویران برجا مانده از جنگ  به درستی "خطر" برای انقلاب به شمار آمد.
در حالی که در همه جای جهان، بازسازی دوران جنگ را به مردان اقتصادی واگذار می کنند و ارتشیان در نهایت فقط پیمانکارانی از سوی دولت هستند که پروژه های اقتصادی را کمک می کنند، در ایران سپاه خود کارفرما و پیمانکار شد.
بدین ترتیب  پس از جنگ تهدید نظامی جای خود ر ا به تهدید اقتصادی داد. از سوی دیگر اصل 147 قانون اساسي، نيروهاي مسلح را مجاز دانسته بود که در زمان صلح به سازندگي كشور كمك كنند. دولت هاشمی رفسنجانی (دولت سازندگي) ناگزیر از بهره جستن از توان داخلی، جاده صاف کن ورود سپاه در عرصه اقتصادی شد چرا که با مصوبه اي مجاز دانست سپاه بتواند با عقد قرارداد با دولت به سازندگي كشور کمک کند.
چنین قانونی اگرچه راهگشا از یک سو بود اما هرگز نظارتی بر توان رانت خواری سپاهیان از یک سو و توسل آنان به قوه قهریه از سوی دیگر را در هنگامی که معامله ای به تنگناهای قانونی می افتد در خود لحاظ نکرده بود. در نتیجه مردان جنگاور دیروز، در جامعه بیزینسمن های امروز درآمدند که همه ابزار لازم را نه تنها برای "دولتی کردن" بیشتر اقتصاد بلکه برای "نظامی کردن" آن و فرو کوفتن بخش خصوصی در دست داشت.

سپاه و مسئولیت ویرانی اقتصاد کشور
راهگشایی دولت هاشمی رفسنجانی گرچه تسکین آلام جنگ بود ولی غول "نظامیان بیزینسمن" را از چراغ جادو به برون آورد؛ دیوی که بعید بتوان دوباره در چراغ جادویش کرد. به بیان دیگر بعید بتوان بیزینسمن های سلاح در دست را روانه پادگان های نظامی شان کرد چرا که "خطر اقتصادی" نه به مانند خطر جنگ، تهدیدی کوتاه مدت نیست. تا آنگاه که کشوری برجاست خطرات اقتصادی نیز برای آن کشور در راه است.
در مسیر طی شده تا امروز که سپاه در یکایک پروژه های اقتصادی کشور (از قیبیل سد سازی، پالایشگاه سازی، تونل سازی، راه سازی، و.. ) ورود کرده، نخستین قربانی بخش خصوصی بوده است. بخش خصوصی ریه های تنفسی یک اقتصاد آزاد و پویاست که در عین حال مشکلات اقتصادی دولت را بر دوش می کشد.
اینک اقتصاد به شدت دولتی ایران در اثر تحریم ها از یک سو و در اثر سوء مدیریت ها از سوی دیگر تحت فشار است. بسته شدن بنگاه های کوچک و متوسط (SMEs)  هر روز به گوش می رسد. بیکاری بنا به آمار دولتی به بالای 20 درصد رسیده است.در حالی که آمار غیر رسمی آن را فاجعه بارتر می داند. وضعیت ارزی کشور در شرایط خطیری قرار گرفته و دقیقا در زمانی که باید ریه های تنفسی (بخش خصوصی) به  داد یک ملت برسد، خود از توان افتاده اند. آیا سپاه پاسداران مسئول این وضع نیست؟

فتنه اقتصادی
عجیب نیست که وخامت اوضاع جاری از نظر "بیزینسمن های مسلح" نماد "قتنه اقتصادی" قلمداد می شود؟ دو سال پیش از این، فرمانده نیروی انتظامی مصطلح «فتنه اقتصادی» را برای اولین بار بکار برد. در حالی که اظهار نظر در مورد مسائل پولی – مالی و تنظیم بازار در همه جای دنیا در محدوده تخصص صاحب نظران و فعالان اقتصادی است، در جمهوری اسلامی نظامیان با نگاه امنیتی تنش بازار را فتنه اقتصادی توصیف می کنند. با التهاب در بازار ارز، وی «ضرب آهنگ فتنه اقتصادی» را هشدار داده و گفت بود: «ضرب‌آهنگ فتنه‌ اقتصادی شروع شده...دشمنان نیز با توطئه‌ جمع‌آوری ارز از بازار داخلی خواستند به امور اقتصادی ضربه بزنند». (20 مهر 89)
ضرب آهنگ  فتنه اقتصادی که دو سال پیش از این فرمانده نیروی انتظامی پیش بینی می کرد، هفته های اخیر بطور ملموس در گرانی مرغ  بروز کرده بود. عمق اعتراضات مردم را آنگاه می توان درک کرد که آیت الله مکارم شیرازی در آستانه ماه رمضان به مردم توصیه کرده که از مصرف گوشت خودداری کنند (عده زیادی درباره قیمت مرغ اصرار می‌کنند؛ در حالی که اگر گوشت مرغ نخورند خیلی مسئله مهمی نیست، بیشتر اطبا گفته‌اند که مواد گوشتی غذای مناسبی برای انسان نیست و نباید افراط کرد؛ تنها مقدار کمی لازم می‌باشد.  31 تیر 91)
احمد خاتمی امام جمعه تهران نیز اخیراً گفت: «گرانی‌های فزاینده، مایه درد و رنج ماست؛ اما دنیای استکبار اگر شما آخ بگویید خواهد گفت، به اهداف خود رسیده.‌ از این روی، شما آرزوی یک آخ را بر دل دشمن بگذارید و صبوری کنید.
بدین ترتیب گویا «فتنه جدیدی» در برابر جمهوری اسلامی قامت افراشته است که علاج آن نه در دستان وزارت اقتصاد و بنگاه های اقتصادی بلکه در دستان نهاد های نظامی - انتظامی است چرا که ناگزیر باید برای اعتراضات مردم به گرانی ها راه حلی ! اندیشید.
این در حالی است که صاحب نظران اقتصادی وضعیت بازار ایران را نوعی «رکود تورمی» توصیف کرده اند. تورم در اقتصاد به افزایش سطح عمومی قیمت‌ها در مقایسه با مقدار پایه‌ای از قدرت خرید گفته می‌شود.  اما افزون بر تورم،  برهم خوردن تنظیم بازار که نتیجه بلافصل تحریم ها از یک سو و سوء مدیریت ها از سوی دیگر است، بیکاری و رکود اقتصادی مزمنی را دامن زده است  که در نتیجه ترکیب این دو یعنی تورم از یک سو و بیکاری و رکود از سوی دیگر، اقتصاد ملی و معیشت میلیون های ایرانی را شدیداً تحت تاثیر رکود تورمی قرار داده است.
احمدی نژاد که دولتش رکورد دار حضور نظامیان است، باید پاسخگو باشد که در این بزنگاه اقتصادی که کشور بدان مبتلا شده و سپاه به دلیل جاه طلبی های داخلی و منطقه ای خود، تحت تحریم های سخت قرار گرفته آیا مجالی برای ریه های تنفسی کشور( بنگاه های خصوصی) گذاشته است؟
حسین علیزاده - 2012/ 8/ 15

۱۳۹۱ مرداد ۲۷, جمعه

پیام اجلاس مکه: شکست سیاست خارجه جمهوری اسلامی در شب قدر

http://www.radiofarda.com/content/f3_iran_fails_in_islamic_conference_in_mecca/24679872.html


 آموزه های اسلامی، شب های قدر در ماه رمضان را شب های ثبت مقدرات مردمان می دانند. اما مقدرات جمهوری اسلامی در شب قدر امسال و درجوار بیت الله الحرام این بار به بدترین وجه و آن هم به دست عربستان سعودی رقم خورد.
در «اجلاس اضطراری سران کنفرانس اسلامی» که به میزبانی عربستان در مکه (24 و 25 مرداد مقارن با شب قدر در 27 رمضان به روایت اهل سنت) برگزار گردید، عضویت سوریه (متحد استراتژیک تهران) در سازمان کنفرانس اسلامی به حالت تعلیق درآمد. این در حالی بود جمهوری اسلامی در عالی ترین سطح با حضور احمدی نژاد در این اجلاس شرکت کرده و تنها عضو از 57 عضو سازمان کنفرانس اسلامی بود که با تعلیق عضویت سوریه مخالفت نموده بود.
مشارکت جمهوری اسلامی در این اجلاس با علم بر این واقعیت بود که سوریه به اجلاس دعوت نشده و تصمیم گیری درباره تعلیق عضویت سوریه در دستور کار قرار دارد.
بدین ترتیب، در اجلاس مکه و در شب قدر و به میزبانی عربستان کلیه کشورهای اسلامی صلاحیت رژیم جنایتکار اسد را برای عضویت در یک "سازمان اسلامی" منتفی دانستند. تنها استثنا "جمهوری اسلامی" بود!

ملاحظاتی در باره اجلاس مکه:
1-    دیپلماسی شب  قدر: اجلاس مکه در شب قدر به جمهوری اسلامی بار دیگر آموخت که این رژیم تنها کشوری نیست که از آموزه ها و مناسبت های اسلامی برای پیشبرد اهداف  سیاسی خود و بنا به تفسیر خود استفاده می کند.
در سال های اخیر عربستان سعودی، با استفاده از مناسبت شب قدر که نزد مسلمانان از اهمیت بسیاری برخوردار است، میزبان  سلسله اجلاس هایی بوده که طی آن به حل مشکلات با دیگر کشورهای اسلامی و صد البته به نفع خود مبادرت کرده است. ( برای مثال 2007 دعوت از جناح های فلسطینی حماس و فتح، 2006 دعوت از جریان های عراقی ، 2000 دعوت از یمن برای رفع اختلافات مرزی با ریاض)
تجربه نسبتاً موفق ریاض در توسل به این ابتکار، موجب شد که این بار نیز پادشاه عربستان با اعلام اجلاس اضطرای سازمان کنفرانس اسلامی و قبول میزبانی آن، از کلیه ابزارهای سیاسی و دینی (سازمان کنفرانس اسلامی، میزبانی مکه مقدس ترین شهر برای مسلمانان، مناسبت شب قدر و ..) بهره جسته و جنایات بشار اسد را تا بدانجا تقبیح کند که صلاحیت این رژیم برای عضویت در سازمان کنفرانس اسلامی را منتفی اعلام کند.
2-    هژمونی سعودی بر جهان اسلام: در حالی که علی خامنه ای خود را «ولی امر مسلمین جهان» می نامد، اجلاس مکه نشان داد اگر در مجموعه 57 کشور مسلمان نوعی هژمونی پیرامون یکی از کشورهای مسلمان شکل گرفته یاشد، آن کشور عربستان و رهبری آن در دست "خادم الحرمین الشریفین " است نه جمهوری اسلامی.
جالب اینکه در تحقق این هژمونی به نفع عربستان، جمهوری اسلامی خود موجبات تقویت آن را فراهم کرده است. برای مثال در حالی که اتحاد تهران- دمشق نوعی اتحاد استراتژیک است، احمدی نژاد در حالی در اجلاس مکه شرکت نمود که از سوریه برای این اجلاس دعوت به عمل نیآمده بود. افزون بر آن تعلیق عضویت سوریه مهم ترین موضوع در دستورکار اجلاس مکه نیز بود.
موید هژمونی عربستان در سازمان کنفرانس اسلامی، اعتراف نوذر شفیعی عضو کمیسیون سیاست خارجی مجلس است که گفت: «هدف اصلی عربستان افزایش فشار جهانی بر دولت بشار اسد بود. این هدف با بیانیه ای توسط وزرای خارجه سازمان همکاری های اسلامی در راستای تعلیق عضویت سوریه در این سازمان تا حدود زیادی محقق شده است. اکثر وزرای خارجه کشورهای عضو سازمان همکاری های اسلامی به این مسئله رای داده اند. این یک موفقیت برای عربستان سعودی محسوب می شود. (25 مرداد 91 - سایت دیپلماسی ایرانی)
3-    دیپلماسی سازمانی عربستان: ریاض در اعمال فشار بر دمشق (و طبیعتاً تضعیف محور تهران – دمشق- حزب الله) صرف نظر از کمک نقدی به اپوزسیون سوریه، به طور موفقیت آمیز از دیپلماسی سازمانی در 4 سازمان مهم منطقه ای و بین المللی بهره جسته است. این چهار سازمان عبارتند از: شورای همکاری خلیج فارس، اتحادیه عرب، سازمان کنفرانس اسلامی و مجمع عمومی سازمان ملل.
نتیجه این دیپلماسی سازمانی برای ریاض بی نهایت درخشان و برای دمشق بی نهایت زیانبار بوده چرا که دیپلماسی سازمانی عربستان بدانجا منتهی شد که اتحادیه عرب حکم به تعلیق عضویت سوریه در این سازمان دهد و مجمع عمومی سازمان ملل نیز به قطعنامه ای که عربستان در محکومیت رژیم سوریه بانی آن بود با 137 رأی، نظر مثبت اعلام دارد. اینک نیز عضویت سوریه در سازمان کنفرانس اسلامی در اجلاسی که عربستان میزبان آن بود به تعلیق در آمده است.( درباره قطعنامه مجمع عمومی مراجعه شود به مقاله ای از نویستده با عنوان "تصویب قطعنامه علیه سوریه: زمینه و پیامدهای آن" در رادیو فردا)
4-    تک رأی بی رنگ جمهوری اسلامی: رژیم تهران با  "اسلامی" خواندن خود ناگزیر باید یکی از موثرترین اعضا در سازمان کنفرانس اسلامی باشد. جالب است که هیأت جمهوری اسلامی به ریاست احمدی نژاد تنها صدای مخالف این اجلاس بود. سخنرانی یک ساعته او در این اجلاس، اندک تأثیری بر تغییر نظر دیگراعضا نداشت.
شگفت انگیز است که در طول سخنرانی مفصل خود، احمدی نژاد حتی یک بار به اجلاس مشورتی سوریه در تهران(19 مرداد) اشاره نکرد و از آن بالاتر حتی یک بار واژه «بهار عربی» یا «بیداری اسلامی» را برای توصیف اوضاع جاری در منطقه خاورمیانه به زبان نیاورد. این در حالی است که جمهوری اسلامی تحولات منطقه را ناشی از «بیداری اسلامی» و ملهم از انقلاب اسلامی 57 می داند و در راستای تئوریزه کردن آن «مجمع جهانی بیداری اسلامی» را به دبیر کلی علی اکبر ولایتی راه اندازی کرده است.
حضور بی رنگ احمدی نژاد در اجلاس مکه در حالی است که وی پیش از عزیمت به این سفر به خبرنگاران گفته بود:« اين نشست فرصت مناسبي است تا.. تلاش جمهوري اسلامي ايران براي صيانت از منافع ملت هاي منطقه و جامعه بشري در فاز عملياتي(!) پيگيري شود.. امروز توجه همه ملت هاي مسلمان به نتايج اين اجلاس بوده و دشمنان نيز عزم خود را براي به انحراف بردن اين اجلاس و هدايت آن به سوي منافع خود جزم کرده اند و به تعبيري اين نشست به آزموني تاريخي براي امت اسلامي تبديل شده» ( 23 مرداد 91)
با این همه، حضور احمدی نژاد تا بدانجا بی رنگ و بی خاصیت بود که از میان ده ها رهبر مسلمان حاضر در اجلاس مکه، وی فقط  توانست با رییس جمهور تونس، ترکیه و البته دولت میزبان ملاقات و گفتگو داشته باشد. (دیدار احمدی نژاد و محمد مرسی، رییس جمهور جدید مصر، جز در حد یک سلام و علیک بیشتر نبود. چه بسا این خود دلیلی باشد بر اینکه مرسی رغبیتی برا ی حضور در اجلاس عدم تعهد در تهران نداشته باشد)
به رغم این حضور بی رنگ، سایت ریاست جمهوری ایران گزارش خود را از سخنرانی احمدی نژاد چنین خاتمه داده که « در پايان سخنان دكتر احمدي نژاد چند تن از روساي جمهور حاضر در جلسه نزد ايشان آمده و از سخنان و مواضع رييس جمهور كشورمان تجليل كرده و با تبريك به وي اظهار داشتند كه اين سخنان حرف دل و موضع اصلي ما نيز درباره تحولات منطقه است اما اظهار و بيان آن از سوي ما ممكن نيست.»
5-    رفتار هوشمندانه پادشاه عربستان: اجلاس مکه از حواشی جالب نیز برخوردار بود. پادشاه عربستان که به خوبی واقف بود تنها صدای مخالف می تواند از احمدی نژاد برخیزد، در اقدامی جالب از میان میهمانان عالی رتبه خود از احمدی نژاد خواست که در سمت چپ او بنشیند. این ملاطفت و رفتار دوستانه، در حالی بود که پادشاه عربستان از امیر قطر (دیگر دشمن بشار اسد) خواسته بود در سمت راست او بنشیند. این رفتار حاوی پیامی بود که عربستان در مسأله سوریه در این اجلاس ودر ظاهر جانب بی طرفی را گرفته است.
نتیجه:
پیام اجلاس مکه که جمهوری اسلامی متحد بشار اسد در آن حضور یافت، روشن و اضح بود. اکمل الدین احسان اوغلو دبیر کل سازمان کنفرانس اسلامی در این نشست گفت "سازمان کنفرانس اسلامی برای رژیم هایی که مردم خود را می کشند جایی ندارد." در بیانیه اجلاس نیز آمده بود که "مسلمانان دیگر نمی توانند حکومتی را بپذیرند که مردم خود را قتل عام می کند."
بدین ترتیب، اجلاس اضطراری مکه را بی درنگ به همان اندازه که باید به عنوان یک موفقیت چشم گیر دیگر برای ریاض به شمار آورد، باید شکست بزرگی برای دیپلماسی جمهوری اسلامی دانست که کوس انزوا و تنهایی خود را در حمایت از جنایات بشار اسد بر پرده آفتاب افکنده تا در مجمع عمومی در میان 12 مخالف به قطعنامه محکومیت سوریه و در مکه تنها مخالف تعلیق عضویت سوریه باشد. علی اکبر صالحی وزیر خارجه، تعلیق عضویت سوریه را که 55 کشور مسلمان به آن رأی دادند غیرعادلانه و غیر منصفانه! خوانده است.
اجلاس مکه نه تنها برای بشار اسد این پیام را داشت که وی اندک وجاهتی در میان ملل مسلمان ندارد که از آن بالاتر به جمهوری اسلامی نیز یادآور شد که وجاهتی در نزد سازمان کنفرانس اسلامی ندارد. با وجود این باید پرسید که چگونه رژیم تهران خود را "اسلامی" و علی خامنه ای خود را «ولی امر مسلمین جهان» می نامد؟
حسین علیزاده – 2012 /8/16

۱۳۹۱ مرداد ۲۵, چهارشنبه

نشست تهران پیرامون سوریه: دیپلماسی ناکام در برابر اجلاس مکه، آماده سازی برای اجلاس عدم تعهد

http://www.radiofarda.com/content/f10-syria-conference-in-iran/24677787.html


پیشگفتار:
در حالیکه عربستان سعودی ابتکار برگزاری «اجلاس اضطراری سران کنفرانس اسلامی» را در مکه (24 و 25 مرداد) برای بررسی وضعیت سوریه در دست گرفته، جمهوری اسلامی در اقدامی شتابزده «نشست مشورتی تهران پیرامون سوریه» را در سطح وزیران خارجه در 19 مرداد تنها با حضور 28 کشور برگزار کرد. موفقیت نشست تهران تا چه اندازه و هدف از برگزاری آن چه بود؟

ملاحظاتی درباره نشست تهران:
-          نشست شتابزده: به گفته علی اکبر صالحی وزیرخارجه، نشست تهران  تنها در عرض 10 روز برنامه ریزی و برپا گردید. این شتابزدگی تا بدان جا بود که وزارت خارجه روسیه و بسیاری دیگر از کشورها به همین دلیل از حضور وزیر خارجه خود عذر خواستند. به گفته صالحی این نشست به دستور شخص علی خامنه ای ترتیب داده شده بود. (صالحی: این نشست نتیجه هدایت ها و ارشادات داهیانه مقام معظم رهبری بوده. جا دارد من از حضرت ایشان تشکر ویژه کنم.... تلاش های شبانه روزی همکارانم در وزارت امور خارجه کمک کرد که در یک بُرهه 10 روزه یک نشست مهم و بزرگ این چنینی(!) فراهم گردد – 19 مرداد 91 در مصاحبه با صدا و سیما)
-          شرکت کنندگان اندک: در حالیکه بحران سوریه به یکی از معدود معضلات حیاتی  جمهوری تبدیل شده، شتاب یاد شده باعث شد تنها 28 کشور در این نشست شرکت کنند. به استثنای عراق و پاکستان در سطح وزیر خارجه، دیگر کشورها در سطح مدیران کل یا سفیران خود در نشست حاضر شدند. این کشورها عبارت بودند از: ، بنین، زیمباوه، اکوادر، سریلانکا، ونزوئلا، نیکاراگوئه، مالدیو، کوبا، قزاقستان، تركمنستان، قرقیزستان، گرجستان، اندونزی، تاجیكستان، افغانستان، هند، عمان، الجزایر، تونس، اردن، سودان، موریتانی، چین، روسیه و نماینده سازمان ملل متحد.
-          حضور کم تعداد کشورهای عربی و مسلمان: در حالیکه برای ترغیب بازیگران مهم و تاثیرگذار در معادلات سوریه سعید جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی به لبنان و سوریه و صالحی نیز به ترکیه سفر کرده بودند،  جالب  است که هیچ یک از این سه کشور حتی در سطح سفیران خود در نشست تهران حضور نیافتند. عربستان و قطر دو کشور تاثیرگذار در سوریه نیز از حضور امتناع ورزیدند. به بیان دیگر از میان  22 کشور عربی فقط 5  کشور و از میان 55 کشور مسلمان فقط 13 کشور در نشست تهران حضور یافته بودند. این درحالی است که تمامی کشورهای عرب  و اغلب کشورهای مسلمان به قطعنامه اخیر مجمع عمومی در محکومیت رژیم سوریه رأی مثبت داده  بودند. (مراجعه شود به مقاله ای از نویسنده با عنوان "تصويب قطعنامه عليه سوريه: زمينه ها و پيامدهای آن" در رادیو فردا)
-          میهمانانی در حد سیاهی لشگر: به غیر از ایران، عراق، چین و روسیه تقریباً تمامی دیگر مدعوین در نشست تهران از میان کشورهایی بودند که هیچ نقشی در بحران سوریه ایفا نمی کنند. برخی از این کشورها مثل بنین و مالدیو حتی فاقد ظرفیت تاثیر گذاری در کوچکترین معادلات جهانی هستند. بی درنگ باید گفت اکثر کشورهای دعوت شده، فقط نقشی در حد سیاهی لشگر برای پر جمعیت نشان دادن نشست تهران داشتند و بس. موید این ادعا این است که جز اندک اظهارات کلی از میهمانان، هیچ خبری از چند و چون مواضع میهمانان به بیرون درج نگردیده است.
-          تاخیر 18 ماهه: اینک و پس از 18 ماه سرکوب و به جا ماندن شهرهای ویران و قریب به 20 هزار کشته و یک و نیم میلیون آواره، اقدام تهران در برگزاری نشستی با عنوان «نفی خشونت و گفتگوی ملی» جای بسی شگفتی است. اگر بشار اسد در سرکوب دهشتناک خود دست برتر را داشت و اگر ریزش در میان مقامات لشگری و کشوری او رخ نداده بود و اگر ارتش آزاد سوریه و شورای ملی  سوریه شکل نگرفته و نبرد به شهرهای حلب و دمشق نرسیده بود، آیا جمهوری اسلامی حاضر بود که چنین نشستی را برپا کند؟ مگر در کشتار ده ها هزار نفر در شهرحماه  در سال 1982 به دست حافظ اسد، جمهوری اسلامی هیچ واکنشی علیه متحد استراتژیک خود اتخاذ کرده بود؟ و او را به نفی خشونت فراخوانده بود؟ اینک پس از 30 سال از آن جنایت هولناک حتی یک موضعگیری از سوی مقامات جمهوری اسلامی علیه حافظ اسد در دست نیست. ناگزیر باید نتیجه گرفت که نشست تهران جز با هدف کُند کردن پیروزی های درخشان مخالفان بشار اسد صورت نگرفته است.
-          زمانبندی نشست تهران: چنانچه گفته شد نوعی شتابزدگی در برگزاری نشست تهران مشاهده می شود. علت این شتازدگی را می توان در دو اجلاس پیش رو دانست. اجلاس اضطراری سران کنفرانس اسلامی به میزبانی عربستان در مکه (24 و 25 مرداد) و اجلاس سران عدم تعهد در تهران ( 5 تا 10 شهریور) دو اجلاس مهمی هستند که بی تردید می توانند محلی برای رایزینی پیرامون سوریه باشند.
میزبانی عربستان برای اجلاس اضطراری سران کشورهای اسلامی در حالی است که این کشور بانی قطعنامه اخیر مجمع عمومی در محکومیت رژیم بشار اسد بود؛ قطعنامه ای که با 137 رای مثبت در برابر 12 رای منفی به تصویب رسید و در نتیجه بر وزن سیاسی ریاض در معادلات سوریه علیه بشار اسد افزود.
از سوی دیگر قرار است احمدی نژاد در اجلاس مکه به میزبانی عربستان شرکت کند. در حالیکه جمهوری اسلامی متهم به دست داشتن در جنایات بشار اسد است، دست خالی رفتن احمدی نژاد به اجلاس مکه جز بر موفقیت بیشتر عربستان معنای دیگر نخواهد داشت. ازاین رو جمهوری اسلامی با ترتیب دادن نشست تهران به فرمان رهبر و تاکید بر «پرهیز از خشونت»، «گفتگوی ملی»، «انتخابات آزاد»، «آزادی احزاب» و «احترام به حقوق بشر»، بیانیه ای موسوم به «بیانیه رییس» را منتشر کرد که بر اساس آن، شرکت کنندگان از رییس نشست تقاضا کردند که از جمع حاضر گروه تماسی را برای پیگیری تصمیمات اتخاذ شده تشکیل دهد.
معنای دیگر این اقدام آن است که جمهوری اسلامی با ترتیب دادن اجلاسی که خود میزبان آن بود از خود خواسته است که گروه تماسی را از میهمانانی که خود دستچین نموده تشکیل دهد و طبیعتا خود ریاست گروه تماس را برعهده بگیرد! چنین «گروه تماس خود ساخته ای» ناگزیر موظف خواهد بود که پیام نشست تهران مبنی بر «نفی خشونت و گفتگوی ملی» در سوریه را به اجلاس سران کشورهای اسلامی و اجلاس عدم تعهد  ابلاغ کند.
نتیجه:
در حالی که رژیم بشار اسد واپسین روزهای حیات خود را سپری می کند تا آنجا که نخست وزیر، افسران و دیپلمات های ارشد سوریه نیز به صف مخالفان بشار اسد پیوسته اند، اقدام جمهوری اسلامی در ترتیب دادن نشست تهران را اگر بتوان اقدامی دیپلماتیک نام گذاشت، بی تردید نشانی است از یک دیپلماسی ناکام، ناتوان و دیرهنگام است که نه تنها دردی را از بشار اسد درمان نمی کند که افزون بر آن هیچ آبرویی نیز برای جمهوری اسلامی نمی خرد. شتاب رهبر فرزانه! جمهوری اسلامی در برپایی نشست مشورتی تهران، نوش دارویی بود پس از مرگ سهراب.     
حسین علیزاده – 2012 /8/11

۱۳۹۱ مرداد ۱۶, دوشنبه

فاز جدید تحولات سوریه: یارگیری منطقه ای و جنگ طائفی



پیشگفتار:
در بحبوبه درگیری های سنگین در شهر حلب، دیدار هیات بلند پایه 15 نفره از مقامات سوریه (از جمله قائم مقام نخست وزیر این کشور و 6 وزیر) در حالی به تهران انجام شد که گزارش های تفصیلی از سوی طرفین درباره توافقات این سفر منتشر نشده است. صالحی وزیر خارجه جمهوری اسلامی، ماهیت سفر را صرفا "تجاری- اقتصادی" و نه نظامی توصیف کرده است. اهداف و ضرورت انجام این سفر چه بود؟ تحولات سوریه از این پس به کدام سو خواهد بود؟

ماهیت بحران در سوریه:
اعتراضات در سوریه تا بدانجا از اعترضات مصر و تونس و یمن فاصله گرفته که اگر سقوط مبارک تنها در 18 روز اتفاق افتاد، تحولات داخلی سوریه با بیش از 20 هزار کشته پس از 18 ماه هنوز به سرانجامی نرسیده است. برای درک تفاوت آنچه در سوریه می گذرد با آنچه در دیگر کشورها رخ داد، موارد زیر را می توان برشمرد:
-          جنگ داخلی: دامنه اعتراضات اینک حتی به اعتراف بشار اسد در حدی است که از «بحران داخلی» به «جنگ داخلی» تغییر فاز یافته است. سرکوب دهشتناک معترضان توسط بشار اسد خود عامل اصلی این تغییر فاز و مسلح شدن مخالفان است که ماه های اولیه فقط به اعتراضات خیابانی بسنده می کردند. ریزش مقامات ارشد ارتش سوریه از جمله ژنرال مناف طلاس دوست و فرمانده گارد ریاست جمهوری از یک سو و تشکیل «ارتش آزاد سوریه» از سوی دیگر، نماد بارز جنگ داخلی در سوریه است.
-          جنگ طائفی: به غیر از شروع فاز جنگ داخلی، تلاش هایی در کار است که بحران سوریه از «اعتراضات سیاسی» به نوعی«جنگ طائفی» تغییر فاز پیدا کند. حمایت جمهوری اسلامی از خاندان علوی اسد و حمایت قطر، عربستان و ترکیه از مخالفان، این تلقی را دامن زده است. چنین جنگ طایفی در مسیری خواهد بود که نوعی تقابل میان شیعه و سنی را ( ولو به نادرست) در اذهان متبادر سازد. این تلقی ناشی از آن است که علویان حاکم در سوریه را عموماً شیعه می پندارند. در حالی است که غالب مخالفان از اکثریت سنی این کشور هستند. گو اینکه شیعه قلمداد دانستن علویان، نادرست است ولی این تلقی که جنگ داخلی سوریه نوعی جنگ شیعه و سنی است در حال قوت گرفتن است. (علویان فرقه ای التقاطی با عناصری از معتقدات مذهب شیعه، آیین مسیحیت و باورهایی از ایران باستان هستند که به نوعی تثلیت اعتقاد دارند. برای مطالعه بیشتر مراجعه شود به مقاله«واقعیت های ناگفته درباره بشار اسد» در سایت کلمه)
-          جنگ اقتصادی: گو اینکه هنوز آماری از میزان خسارت های وارده به اقتصاد سوریه در دست نیست ولی محاسبه ای ساده از 18 ماه  ناآرامی و تعدد شهرهای که دست به شورش علیه دولت مرکزی زده اند (از جمله شهرهای درعا ، دوما، زبداني، حمص، رستن، قصير، حماة، ادلب، دير الزور، بانياس و لاذقية) به طور قطع  نوعی «جنگ اقتصادی» علیه دولت مرکزی تلقی می شود. ازهنگامی که دامنه درگیری ها به حلب «پایتخت اقتصادی» و تا حدودی دمشق «پایتخت سیاسی» سوریه کشیده، بی تریدی جنگ اقتصادی علیه دولت مرکزی به اوج خود رسیده است.
-          جنگ روانی: ریزش های پی در پی در کادر مقامات سیاسی (استعفای برخی سفیران و دیپلمات های ارشد)، کادر نظامی (از جمله ژنرال مناف طلاس) و کادر مقامات اداری (ازجمله استعفای نماینده شهر حلب در پارلمان سوریه) نوعی جنگ روانی ویرانگر علیه طرفداران بشار اسد به شمار می رود که در کنار ترور موفق 4 تن از مقامات ارشد (از جمله وزیر دفاع و شوهر خواهر بشار) در انفجاری موفق در قلب دمشق می تواند ریزش های بیشتری را دامن بزند.

هیات عالی رتبه سوری در تهران
متعاقب گریختن ژنرال مناف طلاس به فرانسه و سپس دیدار او از ترکیه، جنگ داخلی سوریه به مراحل سرنوشت ساز نزدیک شده است. وی این ویژگی را دارد که مخالفان اسد را حول محور خود جمع کرده و عملیات ایذائی علیه بشار اسد را فرماندهی کند.
با حمله مخالفان به حلب، قلب اقتصادی سوریه، بشار اسد خود اعتراف کرده که«سرنوشت ملت ، کشور، گذشته و آینده آن به این نبرد وابسته است». این در حالی است که با توجه به برتری هوایی ارتش بشار اسد برای حمله به مخالفان با هواپیما و هلی کوپتر، به تازگی ارتش آزاد سوریه برای اولین بار، مسلح به موشک های زمین به هوا شده است. رسانه های جمهوری اسلامی منابع تسلیح مخالفان به این موشک ها را که می تواند برتری هوایی ارتش بشار اسد را از کار اندازد، ترکیه اعلام کرده اند چرا که این موشک ها پس از دیدار ژنرال طلاس از ترکیه در اختیار مخالفان قرار گرفته است.
با توجه به آنچه بر شمرده شد، سفر هیات عالی رتبه سوریه به تهران از اهمیت ویژه ای برخوردار بود. این سفر جنبه های آشکار و نهان داشت. جنبه آشکار آن همان اظهارات علی اکبر صالحی است که ترکیب هیات را «اقتصادی- تجاری» توصیف کرد. بدیهی است با کند شدن روند اقتصاد سوریه در اثر جنگ داخلی به ویژه پس از حمله به حلب و تحریم های اعمال شده بر سوریه، جمهوری اسلامی متحد استراتزیک بشار اسد تنها کشوری است که باید جورکش اقتصاد آسیب دیده سوریه باشد. تامین برق، آب آشامیدنی، نیازهای بهداشتی و .. از جمله توافقات این سفر است.
اما جنبه پنهان سفر که لازم بود مذاکراتی تا حد دیدار با سعید جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی انجام شود، ضرورت ورود جمهوری اسلامی و حزب الله لبنان به نفع بشار اسد در معادلات پیچیده این کشور است. اظهارات برخی مقامات جمهوری اسلامی با ایماء و اشاراتی چند ناظر به همین مطلب است.
برای مثال در حالی که جمهوری اسلامی جابجای قدرت در لیبی را با دخالت خارجی تایید و انقلاب لیبی را به رسمیت شناخته  است،  علی اکبر صالحی در موضعی متناقض در خصوص سوریه گفت «این تصور خام که .. یک حکومت دیگر به راحتی می تواند جایگزین  این حکومت باشد، یک خیال باطل است».- 8 مرداد 91-
مثال دیگر اینکه هم زمان با سفر هیات سوری به تهران سخنان سردار مسعود جزايري معاون ستاد کل نیروهای مسلح تلویحا پرده از آمادگی «دوستان» سوریه برای دخالت در اوضاع داخلی این کشور برداشت و اعلام کرد: « دشمن قادر به جابجایی نظام در سوریه نیست و مردم این کشور و دوستان (؟)اجازه چنین کاری را نمی‌دهند». سردار جزایری بی هیچ برده پوشی تصریح کرده که:«هنوز هیچ یک از دوستان سوریه و جبهه بزرگ مقاومت(؟) وارد عرصه نشده‌اند و چنانچه این اتفاق روی دهد ضربات قاطعی به جبهه دشمن و به خصوص عرب‌های منفور وارد خواهد شد».
سخنان صریح و بی پرده سردار جزایری تا بدانجا بود که گفت: «به زودی خاک سوریه از لوث دشمن پاکسازی می‌شود و آنگاه نوبت مقاومت است تا به حساب کشی از هر یک از دشمنان سوریه بپردازد...مردم سوریه به شدت از دولت‌های شرور آمریکا، ترکیه، قطر، عربستان و سایر هم پیمانان تروریست‌ها عصبانی و خشمگین هستند». - سپاه نیوز 3 مرداد 91-

نتیجه:
ناآرامی های سوریه متفاوت از تونس، مصر و لیبی، وجه المصالحه اختلافات دیرینه بازیگران منطقه ای خاورمیانه قرار گرفته است. در حالی که مخالفان بشار اسد، در یارگیری از کشورهای متنفذ منطقه از سرمایه های قطر و  عربستان و از حمایت های تسلیحاتی ترکیه و حمایت های سیاسی اتحادیه عرب و تنی چند از قدرت های جهانی ( مثل امریکا و فرانسه) برخوردار هستند، بدیهی است که بشار اسد نیز خواستار حمایت دوستان خود (جمهوری اسلامی و حزب الله لبنان) باشد.
در میان تحلیل گران درون حاکمیت جمهوری اسلامی هستند کسانی که ترکیه را به «توسعه طلبی عثمانی نوین» متهم می کند. بدین ترتیب باید نتیجه گرفت که پس از شروع فاز جنگ داخلی، جنگ طائفی فاز جدید تحولات سوریه است که آن را به نزاع شیعی- سنی تعمیم خواهد داد.
اگر جمهوری اسلامی در طی جنگ 8 ساله، توانسته بود این ترفند صدام حسین را خنثی کند تا جنگ ایران و عراق جنگ شیعه و سنی تلقی نشود، چه بسا در این دام گرفتار آید که در حمایت از رژیم بشار اسد تا بدانجا پیش رود که مشروعیت رفتار خود در حمایت از رژیم بشار اسد را تکرار جنگ های ایران و عثمانی قلمداد کند. (مراجعه شود به مقاله«عثمانی گری نوین ترکیه» در سایت تابناک)
حسین علیزاده – 2012 /2/8